سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خواص باور نکرنی آب

 

 

آب خواص مهمی دارد که در زندگی ما بسیار با ارزشند. از جمله:

حلال بسیار خوبی است.
گرمای تبخیر آب بالاست. یعنی برای تبدیل مقدار کمی آب به بخار، گرمای زیادی لازم است. این خاصیت برای بدن ما بسیار با اهمیت می‌باشد. گرمای اضافی بدن با تبخیر تنها مقدار کمی از آب بدن از طریق منافذ پوست کاسته می‌شود.نیروی کشش سطحی آن به طور شگفت انگیزی زیاد است. گهگاه شاهد نشستن پرندگان و حشرات ویا کشتی روی سطح آب بوده‌ایم. اگر به دقت به طرز قرار گرفتن حشره روی سطح آب نگاه کنید، متوجه می‌شوید که سطح آب زیر پای حشره، مانند یک تشک ابری فرو می‌رود؛ اما پاره نمی‌شود.آب مواد مختلف را براحتی در خود حل می‌کند. بسیاری از واکنش های شیمیایی تنها در حضور آب انجام می‌شوند. البته پاره ای مواد با آب مخلوط نمی‌شوند، غشاء سلولی که حاوی پروتین ولیپیدها است، از این خاصیت آب سود جسته و تعاملات محتویات سلولی با مواد شیمیایی خارج سلول را بدقت تحت کنترل دارد.یکی دیگر از خواص جالب آب، حالت جامد آن، یعنی یخ می‌باشد. هنگامی که آب بر اثر سرما به یخ تبدیل می‌شود، انبساط می‌یابد، بدین معنا که حجم بیشتری را اشغال می‌کند.بنابراین، حجمی از یخ که هم‌حجم آب اولیه است، جرم کمتری دارد. به این علت می‌گویند که چگالی یخ از آب کمتر است و همین مسئله باعث می‌شود که یخ روی آب شناور بماند. در حالی که در بیشتر موارد، چگالی ماده جامد از حالت مایع آن بیشتر است.این ویژگی آب سبب می‌شود که بر خلاف بسیاری از مایعات، آب از سطح شروع به انجماد کند. این پدیده را بارها به هنگام شروع یخ زدن آب، درون فریزر منزلتان دیده اید؛ا یخ زدن سطح آب دریاچه‌ها، لایه عایقی از یخ ایجاد می‌شود که این لایه، از یخ زدن لایه های زیرین خود جلوگیری می‌نماید. در این شرایط ، آبزیان می‌توانند در مناطق گرم‌تر زیرین به حیات خود ادامه دهند.
دیگر ویژگی غیر عادی آب، ظرفیت گرمایی بالای آن می‌باشد. ظرفیت گرمایی یک جسم، مقدار گرمایی است که به جسم می‌دهیم تا دمایش، 1 درجه سانتی گراد افزایش یابد. جالب است بدانید که مقدار گرمایی که لازم است تا دمای 1 گرم آب را 1 درجه سانتی گراد افزایش دهد، حدود 10 برابر مقدار گرمایی است که برای 1 گرم فلز مثل آهن لازم است.

آب در زندگی روزانه

وجود هر گونه حیات، متکی به وجود آب است. آب در بیشتر فرایندهای متابولیسمی بدن، نقش حیاتی دارد. هنگام گوارش غذا، مقادیر قابل توجهی آب مورد استفاده قرار می‌گیرد.تقریباً 70 درصد وزن بدن را آب تشکیل می‌دهد. برای عملکرد درست، بدن ، روزانه به 1 تا 7 لیتر آب نیاز دارد البته این میزان آب به مقدار فعالیت بدن ، دمای هوا ،میزان رطوبت و دیگر عوامل بستگی دارد. آب از طریق ادرار ، مدفوع ، تعریق و همچنین از طریق بازدم به شکل بخار آب دفع می‌شود.

بدن انسان به آبی نیاز دارد که نمک یا ناخالصی های دیگر ( مثل باکتری یا دیگر عوامل بیماری‌زا و یا مواد شیمیایی) نداشته باشد. البته برخی مواد محلول در آب طعم و مزه آن را بهتر هم می‌کند. امروزه ، با توجه به رشد روز افزون جمعیت ، میزان سرانه آب آشامیدنی کاهش یافته است.
راه حل های تحت بررسی، تولید بیشتر آب ، بهبود توزیع و جلوگیری از هدر رفتن آن می‌باشد.

کشش سطحی آب بیشتر از حدی است که باید باشد(لذا آب می تواند خود را بالا بکشد)آب در هنگام ذوب شدن فشرده می شودب به حالت جامد دارایکریستال های پایدار(و نسبتاً پایدار)و ساختار های آمورف بسیار متنوع تری از سایر دیگر مواد می باشد.

منبع:وبلاگ پیسشگو/pishgo.wordpress.com


از آمپدوکلس بیشتر بدانید

 

امپدوکلس اهل آکراگاس در قرن پنجم ق.م. می زیست و یکی از هواداران سر سخت دموکراسی در آکراگاس بود و به همراه پدرش برای استقرار دموکراسی با اشراف مبارزه می کرد.پدرش توانست فرمانروای خود کامه آن شهر را به سال 472 سرنگون و حکومت دموکراسی را مستقر کند .و گفته می شود که حکومت شهر را به امپدوکلس پیشنهاد کردند ولی نپذیرفت .او را بنیانگذار مدرسه ی پزشکی در ایتالیا می دانند و به رشد طب کمک زیادی کرد .در آن مدرسه کالبد شکافی هم می کردند و این کار بر پزشکی آتن تاثیر گذاشت . او خون قلب را جایگاه عقل می دانست نظری که بعد ها ارسطو از او تبعیت کرد . از نظر او خصوصیات اخلاقی به ترکیب خون بستگی دارد. برای بهداشت مردمان شهر خود می کوشید . و مرداب های پیرامون شهر خود را از پشه  ی مالاریا پاکسازی کرد ." در طب وی به اکتشافاتی قابل توجه در باره ی تغذیه و تنفس و توالد و تناسل نایل شد" [i][1]در کل امپدوکلس به پزشکی و شیمی و فیزیک بیشتر توجه داشت تا به ستاره شناسی و ریاضیات و ظاهرا به حساب و هندسه اصلا نپرداخت .امپدوکلس اندیشه های خود را در دو کتاب به نام " در باره ی طبیعت " و " پالایشها" به صورت منظوم منتشر ساخت . و " پس از پارمنیدس دومین فیلسوف یونانی است که فلسفه خود را در قالب یک شعر آموزشی حماسی ریخته است و دارای شیوه ای پخته و زبانی فشرده و پر مغز و گاه دشوار است ."[ii][2] معمولا امپدوکلس را از التقاط گرایان می دانند که ترکیبی از علم و عرفان ارائه می دهد . التقاط را از ویژگیهای بخش باختری یونان می دانند در مقابل آن ایونیا است که مرکز ماده گرایی و علم تجربی است . " بر روی هم می توان گفت که امپدوکلس شخصیتی بر جسته و احساساتی آتشین ، روحی نا آرام و تبناک و اندیشه ای دشوار پسند و ژرف و عرفانی داشته است و شاید به همین جهت ارسطو وی را دارای مزاجی سوداوی می نامد."[iii][3] امپدوکلس وارث چند گرایش فلسفی بود.یکی گرایش دینی – فلسفی فیثاغوریان و دیگری فلسفه ی هراکلیتوس و گرایش سوم مکتب فلسفی الئایی به خصوص پارمنیدس . امپدوکلس سعی کرد در مرحله ی اول بین اندیشه های پارمنیدس و هراکلیتوس آشتی دهد . او مثل پارمنیدس معتقد بود که هستی هست و هستی از نیستی پدید نمی آید . و بار دیگر نیست نمی شود . وجود از نظر او مادی است و ماده ازلی و ابدی است . در ضمن با هراکلیتوس نیز موافق بود که جهان در حرکت است و به آسانی نمی شود گفت چیزی را که مشاهده می کنیم جز توهم و پندار نیست . امپدوکلس در فلسفه خود " راهی برای سازش دادن میان وجود تغیر و حرکت و اصل پارمنیدس ، که به موجب آن " وجود" نه به وجود می آید ونه از میان می رود ، پیدا کرد. امپدوکلس کوشید تا این سازش را به وسیله ی این اصل عملی کند که اشیاء کلهایی هستند که کائن و فاسد می شوند اما آنها از اجزاء مادی که خود فنا نا پذیرند ترکیب شده اند." [iv][4] فیلسوفان طبیعت گرای پیش از امپدوکلس مثل تالس و آناکسیمنس معتقد بودند که یک عنصر مثلا هوا یا آب می تواند به عنصر دیگری تبدیل شود . اما امپدوکلس که پارمنیدسی است معتقد است که هیچ عنصری به عنصر دیگر تبدیل نمی شود و هر عنصر همان خاصیت هستی پارمنیدس را داراست. لذا جهان از چهار عنصر آب ، خاک ، آتش و هوا ساخته شده است . یعنی این چهار عنصر همیشه بوده اند و هستند . حتی خدایان نیز از این چهار عنصر ساخته شده اند . پس در هستی نه پیدایش است و نه فنا فقط ترکیب یا آمیختگی و جدایش وجود دارد لذا همه ی هستی نتیجه ی آمیختگی و جدایش این چهار عنصر است که جاودان ادامه خواهد داشت.نظر امپدوکلس حد وسط بین ثبات پارمنیدس و حرکت هراکلیتوس است . گمپرتس معتقد است که امپدوکلس با نظریه خود در باره ی ماده سه اندیشه ی بنیادی علم شیمی را بنیاد نهاد." فرض وجود عده ای متعدد ولی محدود – از عناصر اصلی یا آغازین ، فرض ترکیبهایی که این عناصر با یکدیگر می یابند ، و سر انجام قبول اختلاف های متعدد کمی یا تغییرات نسبی این ترکیبها."[v][5] پس جهان مرکب از این چهار عنصر است و این همه اشیاء و چیزها از دل این چهار عنصر ساخته شده است و جدایش این چهار عنصر باعث نابودی شیءو ترکیب آن باعث به وجود آمدن شیء جدید می شود .مثل رنگ ها هستند یعنی چند رنگ اساسی به طرق گوناگون با هم ترکیب می شوند و بینهایت رنگ ها وسایه ها به وجود می آورند . اما چه چیزی باعث و علت این آمیختگی و جدایش می شود . عاملی که باعث این آمیختگی و جدایش می شود را عشق و نفرت می دانست . البته او عشق و نفرت را مادی تصور می کرد . چون در آن زمان اندیشمندان یونانی روح و حتی خدایان را مادی تصور می کرده اند. در سخن امپدوکلس گاهی به نظر می رسد که علت مادی و علت فاعلی جدا هستند و گاهی یکی به نظر می رسند به قول ارسطو " این اندیشمندان، همچون جنگاوران ناورزیده در نبرد هایند که به هر سو می شتابند و غالبا ضربت های خوبی هم می زنند اما بی هیچ گونه دانش جنگی." [vi][6]پیدایش مفهومی است که در اثر فعالیت عشق در ذهن پدید می آید و مرگ مفهومی است که در اثر فعالیت نفرت در ذهن پدیدمی آید . و تاثیر چیزی جز ریزش اجزاء بسیار خرد و نادیدنی از چیزها ونفوذ در منفذ ها و فاصله های اجزای اجسام دیگر نیست. او معتقد است که نخست بر جهان عشق حاکم بود و همه ی عناصر با هم مخلوط بودند و نفرت در حاشیه و گرداگرد سپهر بود اما نفرت کم کم شروع به نفوذ کردن می کند تا اینکه کاملا بر جهان مسلط می شود و عشق به حاشیه رانده می شود و باعث جدایش کامل می شود . و دو باره عشق شروع به نفوذ کردن می کندبه این ترتیب فرایند آمیختگی و جدایش ادامه دارد. جهانی که ما آنرا می بینیم فقط در مرحله ی دوم و چهارم می تواند باشد . در جهان کنونی نفرت کمکم عشق را می راند لذا عنصر آتش جدا شده بعد از آن هوا و آب و سر انجام خاک . در اینجا اهمیت این چهار مرحله را در پیدایش موجودات آلی و جانداران به روشنی می توان یافت . در مرحله ی نخست همه ی اجزاء بدون جدایی از یکدیگر قرار داشت چشم ها ، سر ها ،گردن ها ، دستها......همه جدا از هم ." بر آن (یعنی زمین) بسیاری سرهای بی گردن بیرون جستند ، بازوان برهنه ی محروم از شانه و ساعد به هر سو می رفتند ، و چشمان تنها پرسه میزدند ، نیازمند پیشانیها." قطعه ی 57[vii][7] در مرحله ی دوم یک فرشته یا عنصر خدایی با دیگری به هم در آمیختند و " هر یک ( از اندام ها) به هم بر می خوردند ، به هم پیوستند . و بسیاری چیزهای دیگر غیر از آنها همواره پدید آمدند. " قطعه ی 59 یک پا با چند دست با هم جمع شدند ترکیب عجیبی از موجودات پدید آمد . در این ترکیب عجیب هر چه شایسته زیستن بودند ماندند و هر چه که شایسته نبودند از بین رفتند . در مرحله ی سوم تکامل جانداران یعنی جانورانی با پیکر های کامل پدید آمدند ، جوانه های مردان وزنان که اختلاف اندام های جنسی در آن یافت نمی شد . مرحله ی چهارم جاندارانی به شکل کنونی در آمدند که به وسیله ی زایش و تولید مثل به وجود می آیند . و در نخستین لحظات این مرحله گیاهان پدید آمدند.از آنجایی که انسان مرکب از عناصر چهارگانه است هر یک از عناصر درما همانند خود را در جهان بیرونی دریافت می کند . یعنی یک نوع تجانس بین ما و جهان خارج وجود دارد. لذا " احساس نتیجه ی تاثیر و تاثری است که میان عناصر موجود در تن ما وهمانند های آنها در جهان بیرونی ، روی می دهد."[viii][8]مثلا در بینایی بین عنصری در ما و عنصری همانند بیرون از ما ملاقاتی هست ، همه ی اشیاء دائما فیضان ها و سیلان هایی دارند، و وقتی منافذ اندام های حسی به اندازه مطلوب باشد این فیضانها در آن منافذ نفوذ می کنند و ادراک حسی حاصل می شود.افلاطون همین نظر امپدوکلس را قبول داشت [ix][9] چشم از دو عنصر آب و آتش تشکیل شده است و در اثر نفوذ عناصر آب و آتش در چشم است که ما اشیاء را می بینیم .و از آنجاییکه مقدار آب وآتش در چشم فرق می کند و یا اینکه جایگاه هر یک در وسط چشم باشد یا در آخر چشم ، دید ها فرق دارد . اما شنوایی در اثر آواز های بیرونی روی می دهد هوا که به وسیله ی آواز به جنبش در آمده است چیزی در گوش ما را تکان می دهد مثل زنگ و به صدا در می آید .بو ،بوسیله ی بازدم روی می دهد و از چیز های سبک و لطیف بو بیشتر بر می خیزد و در باره ی چشایی و لامسه همان قانون کلی عبور عناصر همجنس از منفذ ها را بیان می کند. امپدوکلس در اثر دوم خود" پالایشها" اندیشه های عرفانی و دینی خودش را بیان می کند او متاثر از آیین ارفه اوسی و فیثاغوری است و به تناسخ معتقد است " من تا کنون پسر ، دوشیزه ، گیاه، پرنده و ماهی لال جهنده ، بودم ." قطعه ی 117. و عقیده دارد که روح چیزی جز یک نفس کلی و جهانی نیست که در تمام موجودات جهانی پخش شده است و هر یک به ظرفیت بدن خود از آن بهره مند هستند . امپدوکلس روح را زندانی بدن می داندو این به خاطر گناهی است که او مرتکب شده است .اما گناهی که او می گوید با گناه نخستین مذاهب سامی فرق دارد.او معتقد است که انسان از آنجایی که شروع به کشتار دیگر حیوانات کرده و شکم خود را گورستان حیوانات دیگر کرد مرتکب گناه شده است . و راه رهایی از گناه چیزی جز تناسخ نیست یعنی آنقدر باید این روح گناهکار در جسمهای گوناگون حلول کند و زجر ببیند تا بالاخره با تزکیه پاک شود و به آرامش برسد. " در فلسفه امپدوکلس نظریه ی ارفه ای نفس و فلسفه ی طبیعی ایونیایی بهم آمیخته اند و این آمیزش نشان می دهد که چگونه دوشیوه ی نگرش کاملا مختلف به جهان ، توانسته اند در ذهن شخص واحد یکدیگر راتکمیل کنند. نماد اتحاد این دو شیوه ی نگرش ، تصوری است که از این فیلسوف در باره ی نفس به ما رسیده است؛ در این تصور ، نفس در میان گرد باد عناصر گرفتار است و هوا وآب و خاک وآتش ، در حالی که همه از آن بیزارند ، آن را به سوی یکدیگر می رانند......نفس در نظام طبیعی جایی در خور خویش نمی تواند یافت و از این رو به آگاهی دینی خود به خویشتن ، پناه می برد و رهایی می ِیابد."[x][10]

 منبع:وبلاگ شیمیدانمها- jeksaw.blogfa.com